میخوام اولین پست وبلاگ و با خاطره ای از اولین کاردستی سال تحصیلی 91-92 شروع کنم ...
بله 
خانوم روز اول مدرسه گفتن برای تحقیقات آماده باشین
و از اونجایی که بنده بسیار محقق هستم
از همون لحظه عزم جزم کردم که دست به یک اکتشاف بزرگ بزنم .
بله در درس علوم به ما گفته شد که کاغذ دست ساز بسازید
من هم به محض رسیدن به خونه شرو کردم به تهیه مواد اولیه ساخت کاغذ.
مواد لازم :
هرچی روزنامه توی خونه بود
که تقریبا کل روزنامه های همشهری پارسال و بابام ارشیو کرده بود
و من از همه اونها بعنوان مواد اولیه استفاده کردم 
تشت یا یک دیک بزرگ 
زرد چوبه 
آرد 
خلاصه :
دارچین هم زدم که کاغذام خوش بو بشه ...
با آب گل گرفتم مواد بالارو و یک پاتیل خمیر کاغذ تهیه کردم
و درون همزن به خوبی با هم یک دستشون کردم .
بعد روی پلاستیک صاف کرده
بسته بندی کرده
درون فریزر گذاشتم
بعد از چند لحظه اندیشیدن فهمیدم که این کار کاملا بیهوده بود
در فریزر و باز کردم
خمیرهار و خارج کردم
در سطل ریختم و چون اب پس میداد و آشپزخانه تقریبا به گند کشیده شده بود
تصمیم عاقلانه ای گرفتم
من این تصمیم و مدیون درس شیرین تصمیم کبری در کلاس دوم بودم (البته مامانم برام تعریف کرده بود)
پنجره طبقه چهارم را گشودم
دو فقره پلاستیک حاوی خمیر ساخت کاغذ و به سمت سطل زباله که اونطرف کوچه پشت یک بنز کلکسیونی قرمز رنگ گذاشته شده بود پرت کردم .
همیشه میرفت توی سطل
اما بنده سنگینی پلاستیک و محاسبه نکرده بودم و وسط کوچه نقش زمین شد.
بعد پنجره را بسته
و توی سر خودم کوبیدم 
بعد صدای مردمی که رد می شدند به گوش می رسید که به بالا و پایین نگاه می کردند 
ماشین قرمز هم تبدیل به قرمز خال خال پشمی شده بود.
صدای مردم نشان دهنده تماس انها با پلیس 110 بود من چراغ ها را خاموش و خودم را به خواب زده بودم اما داشتم سکته می کردم .
به مادرم زنگ زدم که بیا من و بردن 
پلیس الان میاد من و می بره..
مادرم که خشم در صدایش حلقه زده بود گفت مگه چه غلطی کردی....
ادامه دارد ....
نظرات شما عزیزان: